شمارهٔ ۸۸


اشکم که ز خون چو دردی شیره شدست

وز رفتن او دو چشم من خیره شدست

از دیدۀ بیچاره نمی باید دید

کین آب ز سر چشمۀ دل تیره شدست

سخنان دوستان
سخنی از دوستان برای این شعر وجود ندارد
از سخن شما دوست عزیز, خوشنود می شویم