شمارهٔ ۱۲۳


بی عیش و طرب دمی چو برنارد دوست

ناچار زهر غمی بیازارد دوست

گر زانکه غمی برویش آمد چه عجب؟

غم نیز چو من روی نکو دار دوست

سخنان دوستان
سخنی از دوستان برای این شعر وجود ندارد
از سخن شما دوست عزیز, خوشنود می شویم