شمارهٔ ۱۵۷


آمد بر من چو بر کفم زر پنداشت

چون دید که زر نداشتم ره بگذاشت

از حلقۀ گوش او مرا شد معلوم

کانجا که زرست گوش می باید داشت

سخنان دوستان
سخنی از دوستان برای این شعر وجود ندارد
از سخن شما دوست عزیز, خوشنود می شویم