شمارهٔ ۳۸۷


جایی که چنان صید ز دامی برود

معذور بود دل ارز جا می برود

در دامن اشک دست زد خون دل

تا بر پی یار چند گامی برود

سخنان دوستان
سخنی از دوستان برای این شعر وجود ندارد
از سخن شما دوست عزیز, خوشنود می شویم