شمارهٔ ۵۴۱
از بس که چکیدست مرا از هر رگ
خون بر مژه همچنان که بر نشتر رگ
همچون نی و چنگم که نماندست مرا
مه مغز در استخوان و نه خون در رگ
ارسال
سخنان دوستان
سخنی از دوستان برای این شعر وجود ندارد
از سخن شما دوست عزیز, خوشنود می شویم
از سخن شما دوست عزیز, خوشنود می شویم