شمارهٔ ۵۸۶


سودای تو بر دگر صنم می بندم

هیچم نگشاد از آن وهم می بندم

این بی مغزی از قلم آموخته ام

کم سر بدو شاخ است و قدم می بندم

سخنان دوستان
سخنی از دوستان برای این شعر وجود ندارد
از سخن شما دوست عزیز, خوشنود می شویم