شمارهٔ ۵۸۷


دوش از غم تو نیک مشوّش بودم

تا روز ز دست شب بر آتش بودم

لیک ار چه سیاه بود و دلگیر و دراز

با او بخیال زلف تو خوش بودم

سخنان دوستان
سخنی از دوستان برای این شعر وجود ندارد
از سخن شما دوست عزیز, خوشنود می شویم