شمارهٔ ۵۷ - وله ایضا
بزگوارا هر چند طبع من در نظر
به رتبتیست که افلاک زیر پایة اوست
ز روزگار به حالیست هر چه رسواتر
و گر چه پردة نام نکو وقایة اوست
من این چنین و خداوند جاه و مال شده
کسی که دزدی اشعار بنده مایة اوست
همای سایه فکن این چنین بود که منم
خود استخوان خورد و ملک زیر سایة اوست
ارسال
سخنان دوستان
سخنی از دوستان برای این شعر وجود ندارد
از سخن شما دوست عزیز, خوشنود می شویم
از سخن شما دوست عزیز, خوشنود می شویم