شمارهٔ ۷۲ - وله ایضا


ای نشاط دل خرد نامت

خنک آن کس که می برد نامت

چشمۀ سلسبیل بگشاید

بر زبانی که بگذرد نامت

غم هستی ز خاطرش برود

هر که در خاطر آورد نامت

ای خوشا آن نفس که در دهنم

شکم نافه بر درد نامت

هر دل و جان که ذوق نام تو یافت

به دل و جان همی خرد نامت

چون به نامت رسید هیچ نماند

همه هستی فرو خورد نامت

سخنان دوستان
سخنی از دوستان برای این شعر وجود ندارد
از سخن شما دوست عزیز, خوشنود می شویم