شمارهٔ ۱۳۰ - وله ایضا
توقّف چون بود در آنچه صاحب
بنوک کلک خود فرموده باشد
همانا در نیارد بست گردون
دری کاقبال تو بگشوده باشد
ولیک از روی طالع کارمن خود
میسّر بی جگر کم بوده باشد
رهی کو خرمن انفاس خود را
به کیل مدحتت پیموده باشد
پس از توقیع عالی کاندرین شهر
نباشد کس که آن نشنوده باشد
سزد کز نعمتت چون گرگ یوسف
شکم خالی ،خالی آلوده باشد
ارسال
سخنان دوستان
سخنی از دوستان برای این شعر وجود ندارد
از سخن شما دوست عزیز, خوشنود می شویم
از سخن شما دوست عزیز, خوشنود می شویم