شمارهٔ ۲۰۵ - ایضا له


خسروا نکته یی ز من بشنو

تا تو باشی ز ملک برخوردار

مملکت راست چون ترازوییست

دایم از عدل خود معیّر دار

یک سرش آهنست و یکسر زر

هر دو بر جای خود مقرّر دار

لطف و عنف است زرّ و آهن را

هر دو با یکدیگر برابر دار

ز آهن آن سلاح لشکر کن

وز زرش برگ و ساز لشکر دار

تا نگردد ز ظلم زیر و زبر

آهنش در برابر زردار

دوستان را بزر توانگر کن

دشمنان را به تیغ سر بردار

سخنان دوستان
سخنی از دوستان برای این شعر وجود ندارد
از سخن شما دوست عزیز, خوشنود می شویم