شمارهٔ ۲۰۷ - ایضا له


سر فرازا چرا رها کردی

رسم و آیین سروران دگر؟

نه هر آنکس که چاکریّ تو یافت

رفت در خون چاکران دگر؟

بر فلک گر چه ماه و خورشیدند

نیز هستند اختران دگر

در سرای توصد گران بیشند

بر سرش گیر یک گران دگر

هنر و فضل و شعر یکسونه

هستم آخر چو آن خران دگر

بر من از روزگار جور بسیست

نهم این نیز هم بر آن دگر

سخنان دوستان
سخنی از دوستان برای این شعر وجود ندارد
از سخن شما دوست عزیز, خوشنود می شویم