شمارهٔ ۲۲۲ - ایضا له
در جستن رضای تو عمری بقدر وسع
بردم بکار هر چه توانستم از حیل
مقدور آدمی دل و تن باشد و زبان
کردم برای خدمت تو هر سه مبتدل
تن خدمت تو کرد و زبان مدحت تو گفت
دل در خلوص معتقدی داشت بی خلل
چون بعد از این همه ز تو اینست حاصلم
معلوم شد مرا که جز اینست بر عمل
ارسال
سخنان دوستان
سخنی از دوستان برای این شعر وجود ندارد
از سخن شما دوست عزیز, خوشنود می شویم
از سخن شما دوست عزیز, خوشنود می شویم