شمارهٔ ۲۲۳ - ایضا له


هیچ حاصل ز فضل و دانش نیست

اندرین روزگار بی حاصل

کلک را گو برو به اب سیاه

تو و آن کو به فضل شد مایل

گر شود تیر جعبۀ مریّخ

تیر چرخ آن زمان شود مقبل

ز احتراق و رجوع باز رهد

ور بر مشتری کند منزل

دست در نیزه زن که در این دور

نیست بی نیزه رونق عامل

سخنان دوستان
سخنی از دوستان برای این شعر وجود ندارد
از سخن شما دوست عزیز, خوشنود می شویم