شمارهٔ ۱۲


بلبل شوریده فغان می کند

شکوه ز آشوب جهان می کند

دامن گل گشته ز دستش رها

ناله و فریاد و امان می کند

***

باد خزان پیرهن گل درید

دامن گل شد ز نظر ناپدید

سرو چو یعقوب از این غم خمید

غصه قد سرو، کمان می کند

***

خارجه در مجلس ما جا گرفت

نرگس شهلا ره ایما گرفت

لاله ازین داغ به دل جا گرفت

عاقبت این هیز زیان می کند

***

شد «پرتیوا» پی غارتگری

ریخته دزدان عوض مشتری

نه گل به جا ماند و نه باغی

هر یک ز سو به سراغی

***

دزد ز هر سوی به غارتگری

خیره سری بین که چه ها می کند

سخنان دوستان
سخنی از دوستان برای این شعر وجود ندارد
از سخن شما دوست عزیز, خوشنود می شویم