شمارهٔ ۴


نتوان ز جفای چرخ گردنده گریخت

دست ستمش به عقل بر نتوان بیخت

آن طاس نگون به گردن آویخته باد

چون سطل که آب روی مردم همه ریخت

سخنان دوستان
سخنی از دوستان برای این شعر وجود ندارد
از سخن شما دوست عزیز, خوشنود می شویم