بخش ۲۲ - به مستی سواری مکن
به پایانِ مستی سواری مکن
سبکساری و بیقراری مکن
تو مفلوجی و بارگی باد پای
اگر عقل داری نجنبی ز جای
چو نتوان همی بر زمین رفت راست
تمنّای معراج کردن خطاست
سلیمان نِهای بادبازی مکن
چو دندانْنداری گرازی مکن
نه نیرویِ بازو و نه زور پای
مکن بر عنان ور کیب آزمای
حذر واجب است از کمیِت مدام
که هم بد رکاب است و هم بد لگام
ارسال
سخنان دوستان
سخنی از دوستان برای این شعر وجود ندارد
از سخن شما دوست عزیز, خوشنود می شویم
از سخن شما دوست عزیز, خوشنود می شویم