بخش ۳۵ - کرامات می


ندیدیم هرگز به عمر دراز

در بسته بر می که نگشود باز

عجب نبود از می که هنگامِ بود

گر آید ز کتمِ عدم در وجود

بجایی کند دستگیری مست

که چرخش نهد بر زمین پشت دست

اگر در زمین نیز باشد دفین

چو می‌خواره سر بر زند از زمین

اگر شمّه‌ای از کرامات می

بگویم عجایب بمانی ز وی

سخنان دوستان
سخنی از دوستان برای این شعر وجود ندارد
از سخن شما دوست عزیز, خوشنود می شویم