شمارهٔ ۵ - وعده دیدار
ازجمال لایزالی برنداری گرنقاب
عاشقان لاابالی رابماند دل کباب
صدرجنت گربود بی دوست گو قعرجهیم
هرکه شدکوته نظرگوسوی این ها می شتاب
عاشقان نه حورخواهند نه بهشت ازبهرآن
فارغند ازکدخدایی خانمان کرده خراب
قاصرات الطرف عین باشند حوران بهشت
خیمه های عاشقان بینی طناب اندر طناب
پرده محشر بدرند عاشقان چون از لحد
سربرون آرند دل پرآتش وچشم پرآب
بادل مجروح می گریندو می گویند کو
آن که کرده وعده دیدار خود روز حساب
بی تماشای جمالت محیی گوید روز حشر
درصف بیگانگان یالیتنی کنت تراب
ارسال
سخنان دوستان
سخنی از دوستان برای این شعر وجود ندارد
از سخن شما دوست عزیز, خوشنود می شویم
از سخن شما دوست عزیز, خوشنود می شویم