شمارهٔ ۱۰۷۸
ساقی میِ شوق ناک در ده
بر سرکش و ده به دست و سر ده
نقل از لب یار خوش تر آید
از پسته ی خویشتن شکر ده
جانی ز دهان جام بستان
بوسی به لبِ پیاله بر ده
بر دستِ گریز پای نه جام
عذرش منیوش تا به سر ده
ور پاک بخورد و جرعه نگذاشت
در حال بدو یکی دگر ده
ور مست به خانه می رود باز
تکلیف مکن برو گذر ده
مشنو ز غرامتی بهانه
گو قصه مکن دراز زر ده
ور بی نمکی بود گران جان
بر خیز و سبک سرش به در ده
تا جذب پیاله یی توان کرد
از اولِ روز ما حضر ده
ترتیب چنین نگاه میدار
گه اندک و گاه بیشتر ده
پیغام فرست سوی منظور
گو باز مجالِ یک نظر ده
با پیک صبا بگوی کای باد
ما را ز مقام او خبر ده
من بعد سخن مگو نزاری
ترکِ سخنان مختصر ده
بر یاد بساط مجلس شاه
بر خیز و شراب شوق در ده
ارسال
سخنان دوستان
سخنی از دوستان برای این شعر وجود ندارد
از سخن شما دوست عزیز, خوشنود می شویم
از سخن شما دوست عزیز, خوشنود می شویم