شمارهٔ ۱۰۸۵
ای مرا هم چو دیده نادیده
دیده بسیار خوشتر از دیده
گر چه نادیده هم چو دیده تویی
کی بود هم چو دیده نادیده
غایتِ حدِّ حسن میدانی
چیست نادیدهٔ پسندیده
آفرینش ز مبداءِ فطرت
نی بدل گشته نی بگردیده
آسمان نام عشق برد مگر
بحر از آن مست گشت و جوشیده
مغزش از دودِ دوزخ آگنده
هر که او بویِ عشق نشنیده
عقل خود از بساط عشق به عجز
مهرهٔ اختیار بر چیده
ز آن نزاری همیشه آشفتهست
که همه ساله عشق ورزیده
ارسال
سخنان دوستان
سخنی از دوستان برای این شعر وجود ندارد
از سخن شما دوست عزیز, خوشنود می شویم
از سخن شما دوست عزیز, خوشنود می شویم