شمارهٔ ۶


اگرچه خدمت مسجد نشد حواله ما

چراغ میکده روشن شد از پیاله ما

به سنگ خاره چه می‌کرد بازوی فرهاد

نمی‌گشود اگر راه تیشه ناله ما

ز عکس چهره ما زرد شد رقم ور نه

به آب زر ننویسد کسی رساله ما

چو کاسه‌ای که به آن می ز خم برون آرند

به می درون و برون شسته شد پیاله ما

حدیث مختصر اولی‌ست ور نه چون قدسی

هزار شرح فزون داشت هر مقاله ما

سخنان دوستان
سخنی از دوستان برای این شعر وجود ندارد
از سخن شما دوست عزیز, خوشنود می شویم