شمارهٔ ۱۱۴
دل در برم ز ناله پنهان لبالب است
ناقوس پرصداست کز افغان لبالب است
عشقم برد به میکده، زان روی که جای می
خمهای او ز خون شهیدان لبالب است
هرگز به دل تصور مرهم نکردهام
با آنکه ریش سینه ز پیکان لبالب است
ره نیست خواب را، که ز خونابه دلم
پیمانهوار دیده گریان لبالب است
زین چشم اشکبار و دل پارهپارهام
روی زمین ز لولو و مرجان لبالب است
قدسی نمیزند مژه بر هم که دیدهاش
از آرزوی دیدن جانان لبالب است
ارسال
سخنان دوستان
سخنی از دوستان برای این شعر وجود ندارد
از سخن شما دوست عزیز, خوشنود می شویم
از سخن شما دوست عزیز, خوشنود می شویم