شمارهٔ ۱۲۱
روحالقدس ار دیده گشاید به جمالت
ایمن ننشیند ز فریب خط و خالت
در هیچ چمن چون تو گلی نیست، ندانم
دهقان ز گلستان که آورده نهالت
گرد سر اعجاز تو گردم که شود شب
آتشکده سینه گلستان ز خیالت
شادم که مرا قابل هجران شمری هم
من کیستم و آرزوی بزم وصالت
ای مرغ حرم بر قفس مرغ گرفتار
زنهار مزن پر که بسوزد پر و بالت
شبها تو به خواب خوش و از شوق تو قدسی
گردد همه شب گرد سراپای خیالت
ارسال
سخنان دوستان
سخنی از دوستان برای این شعر وجود ندارد
از سخن شما دوست عزیز, خوشنود می شویم
از سخن شما دوست عزیز, خوشنود می شویم