شمارهٔ ۳۴۷
لبی از زمزمه عشق، خروشان دارم
گرم آه سحرم، سینه جوشان دارم
غرضم نغمه دردست چو بلبل به وصال
گل در آغوش و لب از ناله خروشان دارم
مایه گریه ز ریش دل و داغ جگرست
چشم ازان بر ره خونابهفروشان دارم
صحبت اهل ورع، گرد ملال انگیزد
سر همدوشی میخانهبدوشان دارم
من گرفتار گرفتاری عشقم قدسی
حلقه در گوش دل از حلقهبگوشان دارم
ارسال
سخنان دوستان
سخنی از دوستان برای این شعر وجود ندارد
از سخن شما دوست عزیز, خوشنود می شویم
از سخن شما دوست عزیز, خوشنود می شویم