شمارهٔ ۳۶۱
ما رخت دل ز کعبه به بتخانه بردهایم
چون می، ز شیشه راه به پیمانه بردهایم
از عشق پی به حسن برد هرکسی و ما
از نور شمع، راه به پروانه بردهایم
میگردد از حباب، سبکتر به روی می
این ساغر گران که به میخانه بردهایم
از اشک خود که آبله دل بود تمام
بهر کبوتران حرم، دانه بردهایم
ناآشناتریم ز هرکس گمان بری
ما عرض آشنایی بیگانه بردهایم
ارسال
سخنان دوستان
سخنی از دوستان برای این شعر وجود ندارد
از سخن شما دوست عزیز, خوشنود می شویم
از سخن شما دوست عزیز, خوشنود می شویم