شمارهٔ ۳۷۶
با یارم و در دفع غم اسباب ندارم
در بحر چو کشتی روم و آب ندارم
جز سجده ابروی توام نیست عبادت
پروای نماز و سر محراب ندارم
دانسته لبم لذت خونابه کشیدن
معذورم اگر ذوق می ناب ندارم
با دولت بیدار، نسازد غم جاوید
آزردگی از بخت گرانخواب ندارم
سودای دلم جوش برآرد ز نصیحت
قدسی سر دلسوزی احباب ندارم
ارسال
سخنان دوستان
سخنی از دوستان برای این شعر وجود ندارد
از سخن شما دوست عزیز, خوشنود می شویم
از سخن شما دوست عزیز, خوشنود می شویم