شمارهٔ ۴۰۸


کم خمار بگیرد، اگر شراب شوم

برآورد ره روزن، گر آفتاب شوم

چگونه با دیگران بینمت، که عکس رخت

اگر در آینه افتد، ز غیرت آب شوم

ز غیرتم شده آگاه، چون ز من رنجد

به دیگران زند آتش که من کباب شوم

به روز وصل، چو خورشید از اضطراب حجاب

گهی نقاب درم، گاه در نقاب شوم

سخنان دوستان
سخنی از دوستان برای این شعر وجود ندارد
از سخن شما دوست عزیز, خوشنود می شویم