شمارهٔ ۴۳۳
یار بیپروا و ما را آرزوی دل بسی
کار خواهد بود با یاری چنین، مشکل بسی
جان من! دلسوزی پروانه طرز دیگرست
گرچه باشد شمع را جوینده در محفل بسی
کوته اندیشیم ما و کعبه مقصود دور
سوده شد پای امید و راه تا منزل بسی
گریه دیر آمد به یادم، اشک ازان شد بیاثر
کی دهد حاصل، چو ماند تخم زیر گل بسی
هرگز از راه حرمجویان کسی خاری نچید
راه طی کردم به مژگان از پی محمل بسی
باده غم گرچه با ما کرد تلخیها به بزم
وقت ساقی خوش، کزو دیدیم روی دل بسی
ارسال
سخنان دوستان
سخنی از دوستان برای این شعر وجود ندارد
از سخن شما دوست عزیز, خوشنود می شویم
از سخن شما دوست عزیز, خوشنود می شویم