شمارهٔ ۴۵۱
آرزوی ما کند با مدعا بیگانگی
عشق را باشد نصیب از آشنا بیگانگی
کی شود روشن بجز از خاک کویت دیدهام؟
چشم عاشق را بود با توتیا بیگانگی
خفتگان خاک را دیگر که جان آرد به تن؟
گر کند در حشر، زلفت با صبا بیگانگی
ما ازان عشق آشنایانیم کاندر کیش ما
از دو عالم، جز غمت، باشد روا بیگانگی
ارسال
سخنان دوستان
سخنی از دوستان برای این شعر وجود ندارد
از سخن شما دوست عزیز, خوشنود می شویم
از سخن شما دوست عزیز, خوشنود می شویم