شمارهٔ ۴۰


بر امید صبر، دور از بزم یار افتاده‌ام

داده‌ام با خود قراری کز قرار افتاده‌ام

مرده‌ام از رشک تا سوی حریفان دیده‌ام

دیگری می خورده و من در خمار افتاده‌ام

خواری عشقت به هر بی‌اعتباری کی رسد؟

اعتبار من بس این کز اعتبار افتاده‌ام

سخنان دوستان
سخنی از دوستان برای این شعر وجود ندارد
از سخن شما دوست عزیز, خوشنود می شویم