شمارهٔ ۱۴۱


زان روز که زاهد به ریا پی برده‌ست

چون صبح، دلش گرم و نفس افسرده‌ست

شب زنده بسی داشت، ولیکن به سخن

دل را نکند زنده دمش، گر مرده‌ست

سخنان دوستان
سخنی از دوستان برای این شعر وجود ندارد
از سخن شما دوست عزیز, خوشنود می شویم