شمارهٔ ۴۴۶


بی گریه، بود دیده چو بی باده ایاغ

از شبنم خون تازه نماید گل داغ

چون گریه شود تمام، چشمم سوزد

روغن چو نماند، آتش افتد به چراغ

سخنان دوستان
سخنی از دوستان برای این شعر وجود ندارد
از سخن شما دوست عزیز, خوشنود می شویم