شمارهٔ ۱۱ - تعریف باغ جهانآرا
ندارد دهر، جای دل فروگیر
به از باغ جهانآرای کشمیر
درین گلشن به کس ننمود گل رو
نشد تا غنچهاش تعویذ بازو
ندارد دل جدا از سنبلش تاب
که یک جا خورده با زلف بتان آب
گلش پرورده ابر کرامت
زکات قامت سروش، قیامت
به سرو این چمن زد دست، طوبی
که در عالم سمر گردد به خوبی
دل سروش ز آزادی نشد ریش
گرفتارست پیش جلوه خویش
به هم سرکرده گلها عشقبازی
به بلبل داده خط بینیازی
ز فردوس است خرمتر، نهادش
ز آب خضر روشنتر، سوادش
ارسال
سخنان دوستان
سخنی از دوستان برای این شعر وجود ندارد
از سخن شما دوست عزیز, خوشنود می شویم
از سخن شما دوست عزیز, خوشنود می شویم