مناجات شمارهٔ ۸۸


الهی بر عجز خود آگاهم و بر بیچارگی خود گواهم ف خواست خواست تو است من چه خواهم.

گر درد دهد بما و گر راحت دوست

ا ز دوست هر آنچیز که آید نیکوست

ما را نبود نظر بخوبی و بدی

مقصود رضای او خشنودی اوست

سخنان دوستان
سخنی از دوستان برای این شعر وجود ندارد
از سخن شما دوست عزیز, خوشنود می شویم