شمارهٔ ۸۳


ای به جان عاشقان خریدارت

غمزها نیز کرده بازارت

گر کنی قصد کشتن یاران

در چنین کارها منم بارت

تا تو آرام جان ز ما رفتی

رفت آرام جان ز رفتارت

نیم کشته شدم به یک دیدن

کاشکی دیدمی دگر بارت

جان شیرین تو منم گفتی

جان شیرین فدای گفتارت

چشم بیمار بر عیادت تست

نظری کن به چشم بیمارت

بر نگیرد سر از در تو کمال

گر بمیرد به پای دیوارت

سخنان دوستان
سخنی از دوستان برای این شعر وجود ندارد
از سخن شما دوست عزیز, خوشنود می شویم