شمارهٔ ۱۳۰
خیال روی او در دیده نور است
مخوانش دل که از دلبر صبور است
به آن رخ میکند دعوی خویشی
به تابان و لیکن خویش دور است
میان نیستی دیدیم و هستی
میان بار ما خیر الأمور است
مرا با آن بهشتی رو به آتش
سلاسل خوشتر از گیسوی حور است
کمال این یک غزل گوباش کوتاه
ز کوتاهی چه نقصان زېور است
ارسال
سخنان دوستان
سخنی از دوستان برای این شعر وجود ندارد
از سخن شما دوست عزیز, خوشنود می شویم
از سخن شما دوست عزیز, خوشنود می شویم