شمارهٔ ۱۳۳
درد تو زمان زمان فزون است
وین سوز درون ز حد برون است
عقل از هوس تو بی قرار است
دل در طلب تو بی سکون است
با عشق نر هوشمندی ما
آثار و علامت جنون است
در دست تو دل که خوانیش قلب
خالیست سیه اگر نه خون است
تا جان ز نو بافت بر سخن دست
در دست سخن زبان زبون است
قاف قد و نون ابروانت
برتر ز تبارک است و نون است
تا از تو کمال حکمت آموخت
در حکمت عشق ذوقنون است
ارسال
سخنان دوستان
سخنی از دوستان برای این شعر وجود ندارد
از سخن شما دوست عزیز, خوشنود می شویم
از سخن شما دوست عزیز, خوشنود می شویم