شمارهٔ ۲۴۴
ما عاشقیم و رند، خرابات گوی ماست
روی شرابخانه و عشرت بوی ماست
ای شیخ اگر به صومعه ها دارو گیر نیست
ا مارخانه ها همه پر های و هوی ماست
ما با کسی نگفته حدیثی میان شهر
هر جا که مجمعی ست همه گفتگوی ماست
ما را به رنگ و بوی جهان التفات نیست
گلزار دمر اگر چه پر از رنگ و بوی ماست
آبی کز آن حیات ابد بافت جان خضر
از ما بجو که رشحه رشیع سبوی ماست
گفتی شرابخوارگی و عشق خوی تست
آری شرابخوارگی و عشق خوی ماست
کردم ز دوست آرزونی گفت ای کمال
بگذر ز آرزو اگرت آرزوی ماست
ارسال
سخنان دوستان
سخنی از دوستان برای این شعر وجود ندارد
از سخن شما دوست عزیز, خوشنود می شویم
از سخن شما دوست عزیز, خوشنود می شویم