شمارهٔ ۳۷۲


بشیوه پسته و بادام تو یکی ز شکر

دگر ز نرگس بسیار خواب میپرید

دگر بر آب معلق نسنجمه آن غبغب

چو روشن است که روغن ز آب میچربد

بمیر تشنه که پروانه از تعطش شمع

چو سوخت بر مگسان شراب میچربد

دلم به آتش سوزان غمت موازنه کرد

به سوز و گریه ز آتش کباب میچربد

به فلک چو بمیزان رسید دید کمال

که از به آن رخ چون آفتاب میچربد

سخنان دوستان
سخنی از دوستان برای این شعر وجود ندارد
از سخن شما دوست عزیز, خوشنود می شویم