شمارهٔ ۴۰۴


دل غمدیده شکایت ز غم او نکند

طالب درد فغان از الم او نکند

کیست در خور که رسد دوست بفریاد دلش

آنکه فریاد ز جور و ستم او نکند

هر که خورسند نباشد به جفاهای حبیب

ناسپاسیست که شکر نعم او نکند

چشم زاهد نشود پاک ز خود بینی خویش

تا چو با سرمه ز خاک قدم او نکند

پارسا پشت فراغت چه نه بر محراب

گر کند تکیه چرا بر کرم او نکند

شربت درد تو هر خه که نوشید دمی

التفاتی بمسیحا و دم او نکند

تا بگرد در تو طوف کنان است کمال

هوس کمبه و پاد حرم او نکند

سخنان دوستان
سخنی از دوستان برای این شعر وجود ندارد
از سخن شما دوست عزیز, خوشنود می شویم