شمارهٔ ۹۵
بسمع معجری ای پیک عاشقان برسان
حدیث شوق ملاقات و آرزمندی
ز بعد آنکه زدی حلقه بر در و خود را
در آن جناب همایون چو حلقه افکندی
بگویش این قدر از من که ای برتبت و فضل
گذشته قدر تو از پایه هنرمندی
چه گل شکفت ازاینت که بر سبیل خلاف
درخت مهر و محبت ز بیخ برکندی
گر از تنیده یاری گسسته شد تاری
چه باشد ار بسر انگشت عفو پیوندی
مرا خود از تو چه نفع و ترا ز من چه ضرر
که من ترا بپسندم مرا تو نپسندی
بنظم و نثر گرفتم که سعدی وقتیم
نه من ز خاک خجندم تو از سمرقندی
ارسال
سخنان دوستان
سخنی از دوستان برای این شعر وجود ندارد
از سخن شما دوست عزیز, خوشنود می شویم
از سخن شما دوست عزیز, خوشنود می شویم