شمارهٔ ۳۱


سر دار محبت سر فرازی برنمی‌دارد

اناالحق گفتن منصور بازی برنمی‌دارد

زمین از خاکساری‌ها ز سر تا پا تواضع شد

سر میدان الفت ترک‌تازی برنمی‌دارد

کمال عرض حاجت خواهد و چشم امید این در

زمین عشق تخم بی‌نیازی برنمی‌دارد

غرور و غمزه و ناز و تغافل گشت چون غالب

رعیت پروری عاشق نوازی برنمی‌دارد

به صبح و شام از زلف نگار تند خو (صامت)

مزن دم کاین دم شیر است بازی برنمی‌دارد

سخنان دوستان
سخنی از دوستان برای این شعر وجود ندارد
از سخن شما دوست عزیز, خوشنود می شویم