شمارهٔ ۵۱ - در اشتیاق به عتبات


دل تنگم سفر کرب و بلا می‌خواهد

آستان بوسی شاه شهداء می‌خواهد

روز و شب در غم دوری ز حسین بیمار است

جرم بیمار چه باشد که دوا می‌خواهد

دیر گاهیست که در کنج وطن گشته علیل

در غریبی ز در دوست دو می‌خواهد

روی بر خاک در شاه نجف مالیدن

سر جدا سینه جدا چشم جدا می‌خواهد

درک این فیض نه در عهده زور است و نه زر

مددی از نظر آل عبا می‌خواهد

بیخود این دولت جاوید میسر نشود

ورنه این مرتبه را شاهد و گدا می‌خواهد

آب خاموش کند آتش سوزان عطش

سلطنت سایه میمون هما می‌خواهد

(صامتا) منتظر لطف خداوندی باش

که خوش است آنچه برای تو خدا می‌خواهد

سخنان دوستان
سخنی از دوستان برای این شعر وجود ندارد
از سخن شما دوست عزیز, خوشنود می شویم