شمارهٔ ۱۵ - در موعظه و نصیحت


به پنج روزه ایامِ اعتماد مکن

بهست و نیست دل خود غمین و شاد مکن

اگر خوشیست اگر غم چو با در گذرد

چو باد کن گذر و تکیه را به باد مکن

هر آنچه بهر ازین عاریت سراداری

بس است درد سر خویش را ز یاد مکن

خیال کن که کجا رفت کی به قباد کجاست

بهرزه آرزوی ملک کیقباد مکن

شدی به ملک تن خویش فاعل مختار

عدول وقت تحکم ز عدل و داد مکن

به پیش حکم قضا سر بنه به طاعت و بس

دگر به معنی تقدیر اجتهاد مکن

به آنچه بهر تو امروز ممکن است بساز

ز روز بعد وز شام گذشته یاد مکن

طمع ز بردن مال کسان ببر ور نه

دمی که مال ترا می‌برند داد مکن

چو خود بگفته خود دل نمی‌دهی (صامت)

برای غیرورق بیش از این سواد مکن

سخنان دوستان
سخنی از دوستان برای این شعر وجود ندارد
از سخن شما دوست عزیز, خوشنود می شویم