شمارهٔ ۸ - ماده تاریخ


داد کز بیداد کردون وز جفای آسمان

نیست یک دم خاطری آسوده از کید جهان

راحت دنیا غم است و عشرت او ماتم است

شادیش در پی عزا باشد بهارش را خزان

سال و مه دارد خیال کشتن خرد و بزرگ

روز و شب باشد به فکر صدمه پیرو جوان

چون محمد ذاکر مظلوم دشت کربلا

دید دنیا را سراسر دار اندوه و فغان

سخنان دوستان
سخنی از دوستان برای این شعر وجود ندارد
از سخن شما دوست عزیز, خوشنود می شویم