شمارهٔ ۵۳۵


وصل او مانده چرا دولت دنیا طلبید

دولتی را که به از دینی و عقبی طلبد

دوستداران به جز از دوست خواهید ز دوست

که نباشد به ازو هر چه ازو میطلبید

می کنید از سر هستی هوس خاک درش

از پس خاک شدن جنت اعلى طلبید

پیش بالا و لب او خنکیهاست همه

سایه و آب که از کوثر و طوبی طلبید

نوش داروست لبش درد ندارید دریغ

چند شربت ز شفاخانه عیسی طلبید

پسر تربت مجنون چو بسوزید عبیر

شکر و عود ز خال و لب لیلى طلبید

دگر از میکده پرسید خبرهای کمال

تا کی اش بر سر سجاده تقوی طلبید

سخنان دوستان
سخنی از دوستان برای این شعر وجود ندارد
از سخن شما دوست عزیز, خوشنود می شویم