شمارهٔ ۵۶۶
آن ترک مست بین که چها می کند دگر
هرگز وفا نکرد و جفا می کند دگر
چشمش که کافریست چه کافر که عین کفر
آهنگ و عزم کشتن ما می کند دگر
باد صبا بشوق ز دست خیال او
پیراهنی که داشت قبا می کند دگر
زنهار ازین زمانه بیدادگر مرا
کز بار و شهر خویش جدا می کند دگر
مسکین کمال از سر صدق و صفای دل
جائرا فدای عهد و وفا می کند دگر
ارسال
سخنان دوستان
سخنی از دوستان برای این شعر وجود ندارد
از سخن شما دوست عزیز, خوشنود می شویم
از سخن شما دوست عزیز, خوشنود می شویم