شمارهٔ ۵۶۷
ای به زلف از شیروان عبارتر
طره از تو تو ازو طرار تر
ابرونی داری و چشم و غمزه ای
هر یکی از دیگری خونخوار تر
تو ازو طرارتر یکدگر خونخوارتر
حقه بازی نیست شیرین کارتر نیست
در همه شهر از دهان تنگ تو
بر من کار ازین دشوارتر
گفتی از من بگذر و آسان بزی
از من مخلص نباشد بارتر
گر چه باشد یار و غمخوارت بسی
داغ هجرش کرد از آن افگار تر
دل خود از درده قدیم افگار بود
تا شب هجران بود بیدارتر
چشم بیدارته بخونتر به کمال
بدون متن
ارسال
سخنان دوستان
سخنی از دوستان برای این شعر وجود ندارد
از سخن شما دوست عزیز, خوشنود می شویم
از سخن شما دوست عزیز, خوشنود می شویم