شمارهٔ ۵۸۳


دل رفت و نماند عقل و تدبیر

دلبر به جفا نکرده تقصیر

آرید بمن نسیم آن زلف

دارید مرا نگه به زنجیر

باد است بگوش هوش مجنون

پند پدر و نصیحت پیر

تدبیر فتیل عشق تیغ است

باز آ که بدست تست تدبیر

چون عاشق خسته دل به بالات

بر نیره تو جان فشانده نخجیر

بر خوان بلای دوست ای جان

خونها خور و ذله نیز برگیر

مگذار کمال بخش دل هیچ

بر غایبه گفته اند تکبیر

سخنان دوستان
سخنی از دوستان برای این شعر وجود ندارد
از سخن شما دوست عزیز, خوشنود می شویم